سبک زندگی

پنج پاتوقی که تهرانی‌ها را به هم وابسته می‌کرد

بهترین: امروزه با کاهش فضای زندگی به دلیل ظهور دائمی آپارتمان نشینی، نیاز به وجود مکان های ملاقات در سیستم شهری را بهتر می توان درک کرد. پاتوق ها در جامعه شهری نقش جایگاه سوم شهروندان را ایفا می کنند. این بدان معنی است که نه یک خانه شخصی در درجه اول قرار می گیرد و نه یک محل کار. آنها به عنوان مکانی برای عقب نشینی از خانه و محل کار شناخته می شوند. به عبارت دیگر، خانه ای دور از خانه.

پنج محل ملاقات که تهران را به هم متصل می کرد

در این مقاله که توسط سایت آسو از کتاب کافه های روشنفکری نوشته احمد راسخی لنگرودی گردآوری شده است، آمده است: این مکان ها به افراد این امکان را می دهد که بدون بایدها و نبایدهای زندگی روزمره و فارغ از هر آیینی ملاقات کنند. و محدودیت ها و شروع گفتگو. در مورد هر چیز جالبی صحبت کنید. این فضاهای عمومی که پاتوق نامیده می شوند دارای چندین ویژگی هستند که مهم ترین آنها عبارتند از: جدی نبودن، دلپذیر بودن، سادگی فضا، هم سطح بودن افراد و به دور بودن از هرگونه اختلاف اجتماعی و طبقاتی و همچنین به عنوان غیررسمی و قابل دسترس بودن.

پنج محل ملاقات که تهران را به هم متصل می کرد

ارزش Hangouts در کنار هم بودن و صحبت کردن در Hangouts است و نه در زمان صرف نوشیدنی و خوردن. در سال‌های اولیه قرن سیزدهم، کافه‌ها پیدا شد و تعداد کافه‌ها و جمعیت کافه‌روها افزایش یافت. روشنفکران این کافه ها را دوست داشتند و آن ها را محل اصلی ملاقات خود قرار دادند. کافه رفتن اگرچه در ابتدا جنبه تفریحی داشت، اما کم کم به زندگی روزمره روشنفکران تبدیل شد و محلی برای بحث و تبادل نظر و بحث های داغ ادبی بود.

کافه نادری

معروف ترین کافه های روشنفکری کافه هایی هستند که همیشه مورد بحث بوده اند. در بالای آنها کافه نادری قرار دارد که تاریخچه آن به سال 1306 باز می گردد. در آن سال یک مهاجر ارمنی به نام خاچیک مادیکیانس کافه نادری را در مقابل سفارت انگلیس در خیابان نادری افتتاح کرد. ارامنه در نوسازی ایران نقش بسزایی داشته اند و هیچ عرصه ای وجود ندارد که در آن پیشگام نبوده باشند.

پنج محل ملاقات که تهران را به هم متصل می کرد

نقش و اهمیت این کافه را در تاریخ ادبیات معاصر نباید نادیده گرفت. می توان گفت که بخشی از هویت فرهنگی ماست. نمی توان از تاریخچه کافه ها و کافه ها صحبت کرد، اما به ندرت می توان به کافه اشاره کرد، اما اکنون به کافه ای تاریخی نگاه می کنیم با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین گذشته، اما بدون شاعر. بدون نویسنده و بدون هنرمند. در واقع همه چیز در این کافه به جز مشتریانش یادآور گذشته است.

کافه روزنوار

کافه روزنوار در خیابان لاله زار قرار داشت و توسط فردی قفقازی الاصل تاسیس شد اما توسط شخصی به نام اسحاق افندی ساکن ترابزون اداره می شد. هدایت نه تنها معروف ترین بار در روزنوار، بلکه مشهورترین بار در شهر نیز بود. جمع روشنفکران با او جان گرفت و او را احاطه کرد. زمانی کافه روزنوار پاتوق روشنفکران چپ هم بود و افرادی مانند تقی ارانی، دکتر کشاورز، عبدالحسین نوشین و حسن قاهمیان به آنجا می رفتند.

کافه فردوس

شهرت این کافه مدیون حضور همیشگی صدیق هدایت بود که در آن دوره از چهره های ممتاز و جذاب به شمار می رفت. این کافه در چهارراه استانبول قرار داشت و یکی از بهترین کافه ها بود. هدایت بیشتر صبح‌ها در ساعات معینی به آنجا می‌رفت و پشت میزی سمت راست، کنار پنجره می‌نشست و به خیابان نگاه می‌کرد. شیر قهوه ای سفارش می دادم و مجلات و کتاب می خواندم. در لحظاتی که روی دماغ بود و زمینه را فراهم می کرد، اطرافیان را با شوخی ها و حرف هایش مشغول می کرد. زمانی بیشتر جلسات آنها در این کافه انجام می شد. هر کس می خواست او را ببیند صبح به آنجا رفت. مثلاً جلال آل احمد هدایت را برای اولین بار در این کافه ملاقات کرد.

کافه فردوس یک پاسیو بزرگ با درختان بید و افرا داشت که در کنارشان میز و صندلی چیده شده بود. باغی هم داشت که در آن گل لاله و پیچک و نیلوفر عباسی کاشته می شد. اتاق کافه نسبتا بزرگ بود و با آینه هایی که روی چهار دیوار آن نصب شده بود، بزرگتر به نظر می رسید. میزهای آنها مربع و سنگی بود. دلیلی وجود ندارد که میزها از سنگ ساخته شوند. نبود; مشتریان در حال دعوا روی میز می کوبند! مخصوصاً وقتی بحث ها در مورد سیاست و مسائل روز باشد. صاحب کافه در نوع خود تماشایی بود. او پیرمرد ارمنی عبوس و کم حرفی بود که سبیل هایی شبیه سبیل های شاه عباس داشت و در اولین ملاقات توجه ها را به خود جلب کرد. به همین دلیل کافه فردوس را کافه سبیل نامیدند.

کافه گل رضایی

این کافه متعلق به نسل اول کافه های پایتخت است که در سال 1310 توسط یک ارمنی به نام گارگانا آوانسیان تاسیس شد. چهارده سال بعد یعنی در سال 1324 مردی به نام عزیزالله خوشمان این قهوه را خرید. بعداً مدیریت کافه به دست پسر و نوه اش افتاد. این کافه در ضلع غربی خیابان سی است. تیر (قوام السلطنه سابق) بالای موزه آبگینه قرار دارد. در ابتدا یک رستوران ارزان قیمت بود که مشتریانش بیشتر طبقه کارگر بودند. قیمت مواد غذایی بین سالهای 1330 تا 1340 به 25 ریال رسید. تا اینکه کم کم تبدیل به یک کافه روشنفکری شد. امروز نیز مانند کافه نادری پس از گذشت تقریباً یک قرن همچنان پابرجاست و همچنان در حال فعالیت است. اما نه مثل قبل با مشتریان قلم.

پنج محل ملاقات که تهران را به هم متصل می کرد

از ده میز این کافه، یک میز همیشه خالی است. هیچ کس نمی تواند پشت این میز بنشیند زیرا این سفره تاریخی زمانی محل تجمع مشاهیر و فرهیختگان بوده است و کافه داران به یاد و احترام خود این میز پنجره را خالی نگه داشته اند. این کافه باستانی در سال ۱۳۹۶ در فهرست آثار ملی ایران قرار گرفت.

کافه فیروز

دوشنبه های کافه فیروز بیش از هر روز هفته تماشایی بود. چرا دوشنبه ها؟ مشخص نیست انگار آن روز همایشی برگزار می شد. بسیاری از مردم از روی عادت در این روز هفته به آنجا آمدند. از نویسندگان، مترجمان و شاعران گرفته تا انواع هنرمندان؛ از کارگردان و بازیگر، عکاس و فیلمبردار گرفته تا خوشنویس، نقاش، کاریکاتوریست و نوازنده. آنقدر که جایی برای نشستن نیست صندلی های کافی نبود. برخی پشت میزها بودند. حتی کسانی که در طول هفته به ندرت در این مکان ملاقات حضور دارند. آنها هم سعی می کردند به هیچ وجه روزهای دوشنبه فیروز را از دست ندهند، اگر آن روز به کافه نمی آمدند، انگار باختند. فرصتی را از دست داده بودند. آنجا که بودند و هر کاری که می کردند رها کردند و به آنجا رسیدند.

خلاصه، این جلسات دوشنبه در کافه فیروز بازار داغی بود. از آن جلسات گرم و صمیمی که در روزهای دیگر کمتر دیده می شد. هیچ روزی نمی تواند جایگزین دوشنبه ها در کافه فیروز شود. این کافه پس از یک عمر فعالیت، مانند بسیاری از کافه های دیگر تغییر کاربری داد. از این شلوغ ترین و ارزان ترین کافه روشنفکری اثری باقی نمانده است. در حالی که اثر جسورانه آن در صفحات تاریخ روشنفکری نقش بسته است.

دنیای قهوه ها.

کافه های روشنفکر دنیایی برای خود داشتند. دنیایی متفاوت از کافه های دیگر. این کافه ها محل تلاقی دیدارهای دوستانه و نمادی از همزیستی مسالمت آمیز اهالی شعر و ادب و استادان هنر بود. همه به نام و رسم یکدیگر را می شناختند; یک غریبه نبود. همه با هم دوست و آشنا بودند. دوستانی که نوشتن و خواندن بلد بودند و در دنیای ادبیات و هنر شخصی بودند. این کافه ها به جنبش روشنفکری آن زمان که تازه در حال رشد بود جان بخشید.

پنج محل ملاقات که تهران را به هم وصل می کرد

مهمتر از همه این است که صاحبان این کافه ها از حضور مداوم فرهیختگان استقبال کردند. آنها مانند دیگر تاجرانی نبودند که توقف بیش از حد را مانعی برای تجارت خود می دانستند. برعکس، رونق کافه او مدیون حضور مستمر و پرنشاط او بود. مایه مباهات بود که کافه او به محل تجمع ادبی تبدیل شده بود و این محل تجمع ادبی باعث می شد اذهان عمومی نسبت به کافه او بیشتر آگاه شوند.

حضور رسانه ها حکایت دیگری نیز داشت. برای آنها این کافه ها محل رفت و آمد بودند. محل ملاقات مناسب تر برای کار و حرفه شما. دستشان پر از محتوا بود. آقایان روزنامه ها همیشه چشمشان به چهره های معروف این کافه ها بود. آمدند و دعوت به همکاری کردند. قرار مصاحبه گذاشتند. یادداشت و مقاله می کردند و گاهی از حضورشان در قهوه خانه ها عکس و عکس می گرفتند.

منبع:برترینها

آوین احمدی

آوین احمدی هستم سردبیر و مدیرمسئول رسانه بازتاب آنلاین که سعی میکنم آنچه در ایران و جهان میگذرد را برای شما در این وبسایت به اشتراک بگذارم

مقالات جذاب با ارزش مطالعه بالا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا